امام صادق(ع) در مورد غرور میفرمایند: «اَلمَغرُورُ فی الدُّنیا مِسکینٌ وَ فِی الاخِرَه مَغبِونٌ لِاَنَّهُ باعَ الاَفضَلِ بِالاَدنَی؛ انسان مغرور، در دنیا مسکین و بیچاره است و در آخرت مغبون، چرا که متاع برتر را به متاع پستتر فروخته است.»[۱۷۳]
ایشان خطاب به انسان مغرور میفرمایند: به مال وسلامتی خود مغرور و فریفته مشو و مبادا گمان کنی که باقى خواهى بود. ایشان در ادامه عوامل ایجاد غرور را بیان میکنند.
از نظر ایشان، گاهی افراد به کثرت طول عمر یا فرزندان و یاران، مغرور میشوند و تصور میکنند که به وسیلهی آنها نجات خواهند یافت. بعضی افراد نیز به زیبایی یا رسیدن به خواستههایش مغرور میشود و تصور میکند انسان صادق و درستکاری است. برخی دیگر نیز به علم ونسب خود افتخار میکنند، اما از امور پنهانی نفس خویش غافل میگردند. برخی دیگر نیز خود را خیرخواه دیگران میدانند، اما در حقیقت برای کسب شهرت، کاری برای دیگران انجام میدهند. چه بسا افرادی نیز پیدا میشوند که خود را ظاهراً نکوهش کرده، شکسته نفسی میکنند، اما در حقیقت خود را بالاتر از دیگران میدانند.[۱۷۴]
در اصولکافی از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «اُصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٍ، اَلحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَد، فَامَّا الحِرص فَاِنَّ آدَمَ حین نَهی عَنِ الشَجَره حَمَلَهُ الحِرص عَلی ان اَکَلَ مِنها، وَ اَمَّا الاِستِکبار فَابلیس حَیثُ اَمَرَ بِالسُّجود لآدَمَ فَابی، وَ اَما الحَسَد فَاِبنا آدَم، حَیثُ قَتَلَ اَحدهما صاحِبَه؛ ریشههای کفر (منظور از کفر در اینجا عصیان و نافرمانی خدا به معنی اعم است) سه چیز میباشد: حرص و تکبر و حسد.
اما «حرص» به خاطر آن است که هنگامی که آدم از خوردن شجره ممنوعه نهی شد، حرص او را وادار کرد که از آن بخورد و اما استکبار، نمونهی آن ابلیس بود که مأمور به سجده برای آدم شد، ولی او سرپیچی کرد، اما حسد، در مورد فرزند آدم ظاهر گشت و سبب شد که یکی دیگری را به قتل برساند».[۱۷۵] بنابراین نخستین گناهان در روی زمین از این سه نشأت گرفت.
۲-۱-۳ جایگاه تواضع در روایات
امام سجاد(ع) ضمن برائت از تکبر و غرور، انسان را به تواضع دعوت میکنند. یکی از مصادیق تواضع، تواضع در برابر دوستان و همسایگان است. اگر دوستان نسبت به هم تکبر کنند دیگر رابطهی دوستی چندان استحکامی ندارد، پس لازم است برای تعمیق رابطهی دوستی، دوستان و همسایگان نسبت به هم متواضع باشند. امام سجاد (ع) میفرمایند: «وَ أُلیِنُ جانبی لَهُم تَواضعاً» «و با فروتنی با آنها نرم باشم»[۱۷۶]
در این احادیث، کبر و غرور سرچشمهی گناهان دیگر و نقصان عقل و بر باد رفتن سرمایههای سعادت و زشتترین رذایل اخلاقی و سبب محروم شدن از ورود در بهشت شمرده شده است.
۲-۱-۴ حکم اخلاقی غرور
همانطور که بیان شد، غرور در آیات و روایات به معنای یک احساس درونی خطرناک است که باعث میشود انسان خود را برتر از دیگران ببیند، حال سؤال اینجاست که آیا غرور از نظر آیات و روایات همیشه رذیلت اخلاقی است یا میتوان در مواردی غرور را به عنوان فضیلت تلقی کرد؟ به عبارتی ما هرگز نباید مغرور باشیم یا اینکه در برخی موقعیتها میتوان غرور داشت.
آیات و روایات بسیاری غرور را نهی کرده و آن را یک رذیلت اخلاقی میدانند، اما مواردی نیز وجود دارد که طبق آن غرور نه تنها مذموم نیست، بلکه در این موارد فرد باید غرور و تکبر داشته باشد، ما دو مورد از این موارد را ذکر میکنیم.
۲-۱-۵ مصادیق غرور مثبت
۲-۱-۵-۱ تکبر در برابر متکبر
یکی از مواردی که غرور و تکبر مذموم نیست، تکبر در برابر شخص متکبر است. تواضع در برابر متکبر جایز نیست، زیرا انکسار و فروتنی و تذلل برای کسی که متکبر است علاوه بر اینکه تن به پستی و ذلت دادن است، موجب گمراهی و زیادی تکبر خود او میگردد. در صورتیکه مردم برای چنین افرادی تواضع نکنند و در مقابل او غرور و تکبر کنند، ممکن است متنبه شود و تکبر را رها کند. زیرا متکبر به تحمل مذلّت و اهانت از طرف مردم خشنود نیست. به همین جهت رسولخدا(ص) فرمودند: «إذا رَأیتُمُ المُتَواضعین مِن اُمَّتی فَتَواضَعوا لَهُم وَ إذا رَأیتُم المُتکبرین فَتَکبَّروا عَلَیهِم فَانَّ ذلکَ لَهُم مَذَله و صَغار.»[۱۷۷] (هر گاه متواضعان امت مرا ببینید برای ایشان تواضع کنید و هرگاه متکبران را ببینید بر آنها تکبّر کنید که این باعث ذلّت و کوچکی آنهاست.)
و نیز فرمودند: «التَّکَبّر مَعَ المُتکبرِ عِباده» یعنی تکبرورزی در برابر متکبر عبادت است. همچنین امام علی(ع) فرمودند: «التَّکبرُ مَعَ المُتکبّرین هُوَ التَّواضع بِعِینه» (تکبر ورزی در مقابل متکبران عین تواضع است.)[۱۷۸]
۲-۱-۵-۲ تکبر زن در مقابل مرد نامحرم
خداوند متعال، زن و مرد را تنها در انسانیت و جدایی از جماد و نبات و حیوان، یکسان آفریده است، ولی غرایز و عواطف و احساسات ایشان را مختلف نموده و برای هریک از آن دو، وظیفهی خاصی معین نموده و تکلیف معینی از آنها خواسته است. اختلاف روحیات و معنویات زن ومرد از لحاظ ارزش، به حدی است که برخی از صفاتی که برای مردان، مذموم و ناپسند است، همان صفت بهطور مشخص برای زنان، محمود و پسندیده است.
یکی از این صفات، تکبر و غرور در برابر دیگران است که مطلقاً برای مردان، نکوهیده ولی برای زنان پسندیده است. زن باید در برابر غیر شوهرش، با غرور و تکبر مشاهده شود، نه رام و منقاد، تا جوانان هرزه در او طمع نکنند.
حضرت علی(ع) میفرماید: «خیارَ خِصالِ النِّساءِ شِرارُ خِصالِ الرِّجال الزَّهوُ وَ الجُبنُ وَ البُخلُ.» بهترین صفات زنان در برابر هوسبازان زشتترین صفات مردان است که عبارتند از: ترس، بخل و تکبر، این سه در مرد بسیار زشت است، ولی در زن خوب است.[۱۷۹]
۲-۲ غرور از نظر فیلسوفان
بهطورکلی رویکردهای کلامی، فلسفی، دینی و تلفیقی، ۴ رویکرد عمدهای است که متفکران مسلمان بر اساس آن، دیدگاههای اخلاقی خود را تبیین کردهاند. در رویکرد کلامی، متکلمین اسلامی از همان آغاز، با توجه به اصول و اوصاف الهی مباحث را مطرح میکردند؛ اما در رویکرد فلسفی، فیلسوفان اسلامی از همان ابتدا به سراغ اوصاف الهی نمیرفتند، بلکه ابتدا با تحلیلی عقلانی مباحث اخلاقی را مطرح میکردند، سپس متناسب با بحث، تحلیل خود را به نحوی ارائه میدادند که با اصول دینی مرتبط باشد. مبنای رویکرد فلسفی در نزد فیلسوفان مسلمان این بود که هر کدام بهگونهای به ارسطو و افلاطون استناد کرده و مباحث آنها یا با آرای این فیلسوفان سازگار بوده و یا از آنان اتخاذ شده است. در رویکرد دینی نیز، متفکران اسلامی با توجه به آیات و روایات، نظرات خود را مطرح میکنند. رویکرد تلفیقی نیز همانطور که از نامش پیداست تلفیق و مجموع این رویکردهاست.[۱۸۰]
در این بخش از هر رویکرد نظر یک متفکر را در مورد غرور بیان میکنیم. از اینرو نظرات ابنمسکویه و خواجه نصیر الدین را به عنوان رویکرد فلسفی، و نظرات غزالی را در رویکرد کلامی و نظرات فیض و نراقی را در رویکرد دینی و تلفیقی مورد بررسی قرار میدهیم.
ابنمسکویه و خواجه نصیر الدین طوسی به عنوان فیلسوفان عقلگرا شناخته شدهاند، که با تحلیل عقلانی نظریات مهمی در باب اخلاق دادهاند. اخلاق ناصری خواجه نصیرطوسی، در حقیقت رونوشتی از تهذیبالاخلاق و تطهیرالاعراق ابنمسکویه است. البته خواجه نصیر دو بحث سیاست مدن و تدبیر منزل را نیز مطرح کرده که در کتاب ابن مسکویه نیست.
دیدگاه ابنمسکویه در مورد رابطهی فضایل با رذایل مانند ارسطو یک دیدگاه خطی است. به این معنا که فضیلت در حدوسط قرارگرفته و رذایل در دو طرف افراط و تفریط هستند. اما دیدگاه خواجه نصیر مانند نراقی یک دیدگاه دوری است، که رذیلتها در محیط دایره قرار گرفتهاند و هر چه به مرکز نزدیک میشوند، فضیلت افزایش مییابد. در واقع تعریف حدوسط در این نظر، این است که شعاعهای دایره از سمت فضیلت به محیط دایره مساوی باشند.
ترکیب اساسی و وسیعی میان اخلاق فلسفی یونانی با اصول اعتقادات و اندیشههای اخلاق اسلامی توسط ابوحامد غزّالی انجام گرفت. او از یکسوی، عناصر صوری و تصنعی آثار و سنت ادبی را کنارگذاشت، و از سوی دیگر بیان خود را مبتنی بر تحلیل روحانی گذاشت که از معلمان صوفی خود دریافت کرده بود. با این حال، غزالی کتاب ابن مسکویه را به عنوان کتابی که «فی نَفسه معقول و مُستحضر به دلیل است» پذیرفت و بیان کرد که «محتویاتِ آن مخالف کتاب و سنت نیست.» و از اینرو، افکار فلسفیِ یونانی الاصل را که ابن مسکویه مورد بحث قرار داده بود بخشی از نظریاتی کرد که مقبولیت فراوان یافت و در احیاء علوم الدّین وی وارد گردید.[۱۸۱]
از دیگر فیلسوفان اسلامی که مباحث اخلاقی را به صورت فلسفی و استدلالی مطرح کرده و در عین حال از منابع دینی نیز بهره برده، ملا مهدی نراقی است که نسبت به معراجالسعاده از نظر فلسفی قویتر است. مهمترین دیدگاههای ملا مهدی نراقی را در کتاب جامع السعادات وی باید مطالعه کرد. روش ایشان مانند بقیه اینگونه است که دربارهی نفس و ویژگیهای آن و سعادت و … صحبت میکند و بعد به سراغ فضائل و رذائل مختلف میرود.
سبک او مثل خواجه و دیگر فیلسوفان، ارسطویی است با این تفاوت که علاوه بر پذیرش تعریف ارسطویی از فضیلت، فصیلت را با رویکردی دینی تعریف میکند، تفاوت دیگر این است که اقسام فضائل از نظر او بسیار گستردهتر از فضائل ارسطویی است و همچنین تبیین او از سعادت بر اساس مبانی اعتقادی او انجام شده است.
به لحاظ فلسفی سبک نراقی، سبک ارسطویی است. او فضیلت را همچون ارسطو بر اساس حد وسط تعیین میکند و قوای نفس را شامل دو بخش باخرد و بیخرد میداند.
با این حال نراقی ظاهراً از تعریف فضیلت به حد وسط اجتناب میکند و فضیلت را چیزی میداند که باعث میشود بهواسطهی آن ما به خدا برسیم. به عبارت دیگر او معتقد است که آن چیزی که ما را به خدا میرساند، فضیلت است. از اینرو او وارد حوزهی دین میشود و در آیات و روایات به دنبال اعمالی میگردد که مورد پسند خداست و ما را به قرب الهی میرساند. بنابراین باید گفت نراقی رویکرد تلفیقی دارد.
۲-۲-۱ تعریف غرور
با تحقیق و تفحص در آثار فیلسوفان اسلامی، به این نتیجه میرسیم که برخی از این فیلسوفان مانند غزالی در احیاءالعلوم، نراقی در جامعالسعادات و فیضکاشانی در محجهالبیضاء غرور را مورد بررسی قرار دادهاند، اما برخی دیگر همچون ابنمسکویه و خواجه نصیرالدین طوسی بهطورمجزا راجع به غرور صحبت نکردهاند و مسائلی چون کبَر نفس، عجب و افتخار را مورد بررسی قرار دادهاند. ما در اینجا به تعریف غرور و واژههای مرتبط با آن از دیدگاه این فیلسوفان میپردازیم.
۲-۲-۱-۱ ابن مسکویه
ابنمسکویه در مورد خود غرور نظر خاصی نداده است، اما در مورد واژههای مرتبط با غرور مانند کبَرنفس، عجب و افتخار بحث کرده است. از نظر ابن مسکویه، کِبَرنفس یا بزرگمنشی تحت فضیلت شجاعت قرار میگیرد.
از نظر ابنمسکویه، کِبَرنفس به معنای خوار و کوچک دانستن ثروت و توانایی تحمل ارجمندی است. چنین فردی همواره خود را شایستهی امور بزرگ میداند و رسیدن به این امور را آسان و سهل میپندارد.[۱۸۲]
عجب و افتخار از نظر ابنمسکویه، هر دو از اسباب پدیدآورندهی غضب هستند. طبق تعریف ابنمسکویه عجب یا خودبینی عبارت است از ظنّ کاذب به نفس در استحقاق مرتبهایی که مستحقّ آن نباشد. لذا کسیکه نفس خود را میشناسد، سزاوار است که عیوب و نقصانات زیادی که بر آن عارض میگردد را نیز بشناسد و بداند که فضیلت در بین بشر تقسیم شده است و هیچ فردی کامل نمیشود مگر با فضایل دیگری. بنابراین کسیکه کامل شدن فضیلتش بهواسطهی دیگری است، پس بر او واجب است که به نفس خویش مُعجب نباشد. افتخار نیز چنین است، زیرا فخر عبارت است از مباهات به چیزهایی که خارج از ماست، و شایسته نیست که انسان به چیزی که خارج از اوست و مالک آن نیست، مباهات کند.[۱۸۳]
۲-۲-۱-۲ خواجه نصیر الدین طوسی
از نظر خواجه نصیرالدین طوسی نیز کبَرنفس، فضیلتی است که تحت جنس شجاعت است. ایشان کبرنفس را اینگونه تعریف میکند: «کبَرنفس آن بوَد که نفس به کرامت و هوان مبالات نکند و به یسار و عدمش التفات ننماید بلکه بر احتمال امور ملایم و غیر ملایم قادر باشد.»[۱۸۴]
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |