خواجه نیز عجب و افتخار و تکبر را از اسباب غضب میداند، او در تعریف عجب و افتخار میگوید: عجب، ظن کاذب به نفس است، وقتی انسان خودش را شایستهی منزلتی بداند که مستحق آن نیست، و زمانیکه بر عیبها و نقصاناتش واقف شود و بداند که فضیلت در میان انسانها مشترک است، از عجب در امان خواهد بود. زیرا کسیکه کمال خود را با دیگران یابد مُعجب نخواهد بود. اما افتخار؛ مباهات به چیزهای خارجی است که در معرض آفات و اصناف زوال باشد، و به بقا و ثبات آن اطمینانی نیست، چرا که اگر افتخار به مال باشد از غصب و از بین رفتن آن امانی نیست، و اگر به نسب خود افتخار کنند، مثلاً فرد پدر فاضلی داشته باشد، هروقت به او بگویند فضل پدرت به چه درد تو میخورد او نمیتواند جوابی دهد.[۱۸۵]
تکبر نزدیک به عجب است با این تفاوت که فرد مُعجب به خودش دروغ میگوید، اما متکبر به دیگران دروغ میگوید و درمان آن نیز نزدیک به درمان عجب است.[۱۸۶]
۲-۲-۱-۳ غزالی
غزالی در تعریف غرور میگوید: «غرور آرامش و اطمینان نفس است با چیزی که موافق هوی و هوس باشد، و طبع انسان به سبب نیرنگ شیطان بر آن متمایل شود. بنابراین هرکس معتقد باشد که در دنیا و یا آخرت بر راه خیر است، و این شبهه فاسد باشد مغرور است. چون بیشتر مردم در نفس خود گمان خیر دارند، پس اکثراً مغرورند.»[۱۸۷]
او غرور را اصل شقاوت و منبع مهلکات معرفی میکند و میگوید: شقاوت که به سبب نادانی و جهل است، از سه جنس است: یکی غفلت و بیخبری است که آن را نادانی گویند؛ مانند کسیکه در راه خواب باشد و قافله برود و اگر کسی او را بیدار نکند هلاک میشود. دوم جنس ضلالت است که آن را گمراهی گویند. مانند کسیکه مقصدش به سمت شرق است، اما به سمت غرب میرود و هرچه بیشتر برود دورتر میشود. جنس سوم از نظر نراقی، غرور است که آن را فریفتگی و پندار میگویند. از نظر نراقی مَثَل این افراد مانند کسی است که قصد زیارت حج را دارد و به طلای خالص نیاز دارد، او هرچه دارد را میفروشد و تبدیل به طلای ناخالص میکند و تصور میکند که سود کرده اما بعد از برگشت از سفر میفهمد که ضرر کرده است.[۱۸۸]
۲-۲-۱-۴ فیض کاشانی
ملا محسن فیض کاشانی نیز غرور را اینگونه تعریف کرده است: «غرور، اطمینان نفس به چیزى است که با خواهش نفسانى مطابق است و طبیعت انسان به نیرنگ و شیطان به آن مایل مىشود پس هر کس بر اساس شبههی فاسدى معتقد شود که در دنیا یا آخرت به خیر و سعادت رسیده مغرور است.»[۱۸۹] طبق این تعریف، هر کس به خود گمان خیر داشته باشد در حالیکه این گمان خیر، اشتباه باشد، این فرد مغرور است و چون اکثر افراد این حالت را دارند، بنابراین بیشتر مردم مغرورند.
۲-۲-۱-۵ محمد مهدی نراقی
محمد مهدی نراقی در تعریف غرور میگوید: «غرور عبارت است از آرامش یافتن و مطمئن شدن به آنچه موافق هوى و هوس باشد، و طبع آدمى به سبب شبهه و خدعه شیطان به آن میل مىکند. پس هر که معتقد باشد که در دنیا یا آخرت بر راه خیر است و این گمان و اعتقاد از روى شبهه نادرست و فاسد باشد او مغرور و فریفته است. و چون بیشتر مردم به خود گمان نیک دارند و اعمال و افعال خود را درست مىپندارند، با اینکه در آن گمان خطا کارند، پس فریفتهاند.»[۱۹۰]
۲-۲-۲ ماهیت غرور
حال سؤال اینجاست که آیا غرور یک احساس است یا یک رفتار؟ اگر احساس است آیا این احساس، یک احساس زودگذر است یا در وجود انسان راسخ شده و به تعبیر دیگر ملکه است یا حال؟ آیا غرور فضیلت است یا رذیلت و در هر صورت یک فضیلت یا رذیلت اخلاقی است یا عقلانی؟
همانطور که از تعاریف پیداست، فیلسوفان اسلامی غرور را اطمینان و آرامش نفس به آنچه مطابق با هوی و هوس است بیان کردهاند و این آرامش نیز یکی از خدعههای شیطان بیان شده است. بنابراین میتوان گفت غرور از نظر آنها یک حالت و احساس درونی است که در درون انسان به صورت ملکه و راسخ وجود دارد، و باعث انجام رفتارهای متناسب با آن میگردد.
بعد از اینکه مشخص شد که غرور یک ملکهی نفسانی است، باید دید که آیا این ملکه همیشه رذیلت است یا گاهی میتواند، مثبت و به تعبیری فضیلت محسوب گردد؟
۲-۲-۲-۱ غرور مثبت
از نظر ابنمسکویه غرور مثبت، به معنای کبَرنفس و بزرگمنشی، به عنوان فضیلتی است که تحت جنس شجاعت قرار میگیرد. بنابراین طبق این تعریف، غرور یک فضیلت اخلاقی است که حدوسط بین خودبینی و تواضع بیجاست.
اما غرور منفی به معنای عجب و افتخار، رذیلتی اخلاقی است که در اینصورت از اسباب ایجاد غضب خواهد بود.
از نظر خواجه نصیرالدین طوسی نیز کبَر نفس، فضیلتی است که تحت جنس شجاعت است: «اما کبَر نفس آن بوَد که نفس به کرامت و هوان مبالات نکند و به یسار و عدمش التفات ننماید بلکه بر احتمال امور ملایم و غیر ملایم قادر باشد.»[۱۹۱]
۲-۲-۲-۲ غرور منفی
غزالی، غرور را رذیلتی عقلانی میداند که ناشی از جهل است. او میگوید: هر چه در فضل علم و نکوهش جهل آمده است دلیل بر نکوهش غرور است، زیرا غرور ناشی از جهل است. چرا که جهل به این معناست که انسان به چیزی اعتقاد پیدا کند و بداند که بر خلاف آن اعتقاد باشد. غرور نیز جهل است، اما هر جهلی غرور نیست. چرا که در غرور چیزی وجود دارد که فرد به آن مغرور میگردد. بنابراین هرگاه مجهول مورد اعتقاد چیزی موافق هوی باشد و علت جهل، شبهه و خیال فاسدی باشد که آن را دلیل تصور کند، در حالیکه دلیل نیست، جهلی که بهواسطهی آن حاصل میشود را غرور میگویند.[۱۹۲]
فیض نیز در کتاب محجهالبیضاء، غرور را رذیلتی عقلانی دانسته و آن را نوعی جهل و نادانی معرفی کرده است و این نوع نادانی را نکوهش کرده است. او میگوید: «تمام مطالبى که در برترى علم و نکوهش جهل وارد شده دلیل بر نکوهش غرور است، چرا که غرور نوعى نادانى است.»[۱۹۳] از نظر فیض، نادانی به این معناست که انسان به چیزی معتقد باشد و آن را برخلاف حقیقت ببیند، غرور نیز جهل و نادانی است با این تفاوت که در غرور، وجود شخص فریبخورده و چیزی که میفریبد لازم است. بنابراین هرگاه شیء مجهولی مطابق با هوای نفس باشد و عامل این جهل نیز شبهه و خیال فاسدی باشد که گمان رود دلیل است، اما دلیل نیست، چنین جهلی غرور است.
علامه محمد مهدی نراقی در کتاب جامعالسعادات، غرور را از رذایلی میدانند که مربوط به قوهی عاقله است. از نظر نراقی غرور مرکّب از دو چیز است: یکى اعتقاد نفس به اینکه خیر او در آن است و حال آنکه این پندار خلاف واقع است، و دوم دوستى و خواهش باطنى نسبت به آنچه شهوت یا غضب، مقتضى آن است. این اعتقاد نیز به نوعى جهل مرکّب برمىگردد، و آن جهلى است که مجهولِ مورد اعتقاد، چیزى موافق هواى نفس باشد، و این از رذائل قوهی عاقله است، و دوستى و طلب جاه و مال از رذائل دو قوه غضب و شهوت است، پس غرور از رذائل مربوط به قوه عاقله با یکى از قوای غضب یا شهوت است. مانند واعظی که هدفش از وعظ، طلب جاه و منزلت است اما گمان میکند که به این وسیله ثواب و پاداش به دست میآورد، یا ثروتمندی که در بذل مال خود امساک میکند و در مصارف لازم خرج نمیکند، و با این حال به عبادت میپردازد و تصور میکند که مواظبت بر عبادت برای نجات او کافی است، درحالیکه بخیل و مال دوست است، اما خود را بر طریق خیر میانگارد.
از نظر نراقی، غرور در مقابل هوشیارى و علم و زهد قرار دارد، او غرور را مرکّب از جهل و خواهش شهوت و غضب میدانست. از نظر او هرکس هوشیار و زیرک باشد و پروردگار خویش و دنیا و آخرت را بشناسد و طریقهی سیر الی الله را بداند، و به آفات راه و دشواریهای آن آگاه باشد، از غرور اجتناب میکند و شیطان نمیتواند او را بفریبد، زیرا هرکس خود را به بندگی واقعی بشناسد، میداند که در این جهان غریب و از شهوات حیوانی بیگانه است، و نیز میداند که این شهوات برای نفس او زیانبار است. بنابراین نفس خود را در اختیار شهوات دنیوی قرار نمیدهد. هرکس نیز پروردگار خویش را بشناسد و دنیا و آخرت و لذّتهای ناسازگار این دو را بشناسد، محبّت خدا و رغبت به سراى آخرت و نفرت و بیزارى از دنیا و لذّات آن در دلش بیدار و بر انگیخته مىشود. در این هنگام هرگونه فریفتگى و غرورى که سرچشمهی آن کشمکش بین لذتهای دنیوی و اخروی است از او برطرف میشود.[۱۹۴]
۲-۲-۳ حکم اخلاقی غرور
پس از بیان ماهیت غرور، حال سؤال اینجاست که آیا ما باید غرور داشته باشیم یا خیر؟ طبق نظر فیلسوفان اسلامی اگر غرور در معنای تکبر و عجب و خودبینی باشد، به عنوان یک رذیلت اخلاقی باید ترک شود، چرا که چنین غروری ابتدا انسان را از خدا دور میکند، و بعد از آن باعث دروی انسان از دیگران میگردد.
از نظر ابن مسکویه و خواجه، غرور در معنای مثبت به معنای کِبرنفس و بزرگمنشی است که بین دو رذیلت خودبینی و تواضع بیجا قرار میگیرد. در این مورد، غرور نه تنها ناپسند نیست، بلکه به عنوان امری لازم برای شخصیت هر فرد محسوب میشود. پس تواضع در این موارد به عنوان طرف تفریط غرور، تقبیح شده و باید از آن اجتناب کرد. از طرفی خودبینی نیز به عنوان طرف افراط غرور امری ناپسند است که باعث دوری انسان از دیگران میگردد.
در مقابل، افرادی مانند غزالی، فیض و نراقی، غرور را گناهی دینی و رذیلتی عقلانی معرفی کردهاند، که در هر صورت باید از آن اجتناب کرد. آنها با تکیه بر آیات و روایاتی که در این زمینه وجود دارد، نظرات خود را مطرح کردهاند، و از آنجا که قرآن غرور را به عنوان اولین گناه معرفی کرده که مانع از سجده کردن شیطان بر انسان و اطاعت خداوند شد. بنابراین از نظر آنها غرور، رذیلتی عقلانی است که باید از آن اجتناب کرد.
۲-۲-۴ درجات غرور
از نظر فیلسوفان مسلمان، غرور درجاتی دارد که غرور کافران، سرسختترین آنهاست. البته از آنجا که نظرات این فیلسوفان در مورد درجات غرور تا حد زیادی شبیه به هم است، در هرمورد نظر یکی از آنها را بیان میکنیم.
۲-۲-۴-۱ غرور کافران
نراقی میگوید: «بدان که دستههاى فریفتگان بسیار است و اسباب و درجات فریفتگى و غرورشان مختلف است، و هیچ گروهى در عالم نیست که در وصفى مشترک و بر امرى مجتمع باشند، مگر اینکه در آنها دستههائى از فریب خوردگان و اهل غرور یافت مىشوند. امّا بعضى از طوایف، همگی فریفتهاند؛ مانند کفّار و گناهکاران و فاسقان و در بعضى فریفته و نافریفته پیدا مىشود، اگر چه بیشتر هر طایفهاى اهل غرور هستند.»[۱۹۵]
طبق نظر نراقی غرور کافران از دو جهت است؛ بعضی از ایشان را حیات دنیا فریفته و بعضی دیگر را شیطان. افرادی که زندگی دنیا آنها را فریفته میگویند: نقد بهتر از نسیه است، و دنیا نقد و آخرت نسیه است، پس دنیا بهتراست، بنابراین دنیا را انتخاب میکنند. استدلال دیگر این افراد این است که یقین بهتر از شک است، از طرفی لذتهای دنیا یقینی است و لذتهای آخرت مشکوک، بنابراین یقین را نباید با شک تعویض کرد.[۱۹۶]
اما این قیاسها، قیاسهای فاسد و مشابه ابلیس است، آنجا که گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی من نارٍ وَ خَلَقْتَهُ من طِینٍ.»[۱۹۷] (من برتر از انسان هستم، چرا که من را از آتش آفریدی و او را از گِل.)
نراقی قیاس اول را باطل دانسته و میگوید: «هر چند نقد بودن دنیا و نسیه بودن آخرت درست است، لیکن اینکه هر نقدى بهتر از نسیه باشد نادرست است بلکه جاى فریب و ناراستى است، زیرا بهتر بودن نقد بر نسیه در صورتى مسلّم است که در مقدار و منفعت و مقصود و دوام و بقا یکسان باشند، و امّا اگر کمتر و پستتر از آن باشد نسیه بهتر است.»[۱۹۸]
پس در حقیقت همواره هر نقدی بهتر از نسیه نیست، مثلاً بیماری که به علت ترس از بیماری، غذاهای خوشمزهای که نقد است را ترک میکند و به حرف طبیب گوش میدهد تا به بیماری احتمالی دچار نشود. لذت دنیا نیز گرچه نقد است اما نسبت به لذت آخرت در کمیت و کیفیت قابل قیاس نیست.
نراقی در مورد قیاس دوم میگوید: «در این مقام، شیطان به قیاس دیگر پناهد. و آن قیاس آن است که یقین به از شک باشد و آخرت شک است. و این قیاس فاسدتر از اول است، زیرا که هر دو اصل آن باطل باشد.»[۱۹۹]
فیض در مورد بطلان این قیاس میگوید: فساد این قیاس بیشتر از قیاس اوّل است، زیرا هر دو اصل آن باطل است، زمانی یقین بهتر از شک است که مانند هم باشند و گرنه تاجر به زحمت خود (در تجارت) یقین دارد و در سود بردن شک دارد، و فقیه مستنبط در اجتهاد خود یقین دارد ولى در رسیدن به درجهی علم مشکوک است، شکارچى در رفتنش به شکارگاه یقین دارد امّا در شکار کردن مشکوک است. همچنین دوراندیشى عادت تمام خردمندان است و در همهی این موارد امور یقینی به واسطهی امور مشکوک ترک شده است، ولى تاجر مىگوید: اگر تجارت نکنم گرسنه مانده و ضرر بیشتری مىکنم و اگر تجارت کنم رنجم اندک و سودم بسیار مىشود. همچنین بیمار داروى ناگوار، تلخ و ناخوشآیند را مىآشامد در حالىکه به تلخى دارو نسبت به بیمارى و مرگى که از آن بیم دارد اندک است.[۲۰۰]
در بیان بطلان این اصل نیز که دنیا امری یقینی است و آخرت امری مشکوک، دو مدرک برای یقینی بودن آخرت نزد مؤمنین ارائه میدهد؛ یکی از آنها ایمان و تصدیق انبیاء و علماء است؛ و مدرک دوم وحی و الهام برای انبیاء و اولیاء بگونهای که حقیقت اشیاء آن چنان که هست برایشان کشف میشود و با چشم باطن آنها را مشاهده کردهاند چنانکه شما محسوسات را با چشم ظاهر مشاهده میکنید. البته این نوع شناخت تنها مخصوص انبیاء و پیامبران الهی است، چرا که حقیقت روح براى آنها کشف شده و این روح مربوط به عالم امر است نه عالم خلق.[۲۰۱]
یکی از عوامل غرور در کافران و گناهکاران، فریفته شدن به خداوند است. بعضی از کافران در دل یا به زبان میگویند که اگر آخرتی نیز وجود داشته باشد، ما از دیگران سزاوارتریم و بهرهمان نیز بیشتر خواهد بود.[۲۰۲]
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید. |