هیوم غرور را به صورت نسبی بیان کرده است. او غرور را با توجه به دو اصل همدردی و مقایسه تعریف میکند. هیوم حس همدردی را برای احساس غرور، تواضع، عشق و نفرت ضروری میداند. از نظر هیوم، «غرور میل شدیدی است که از فضایلی که در “خود” ما وجود دارد، (چه فضایل مادی و چه فضایل معنوی) برای ما ایجاد میشود.» اما اگر این فضایل در دیگری باشد منجر به عشق میگردد نه غرور. مثلاً اگر ما خانه ای زیبا داشته باشیم این باعث غرور ما میشود، اما اگر این خانهی زیبا مربوط به دیگری باشد در ما ایجاد عشق و علاقه میکند.[۳۰۳]
گابریل تیلور در کتاب گناهان کبیره میگوید: هیوم غرور را شامل آگاهی و ارزیابی از خود میداند. هر چند غرور به عنوان یک گناه کبیره در نظر گرفته شده، اما از نظر هیوم فضیلتی سودمند نیز هست. احساس غرور و افتخار در برخی مواقع کاملاً بیخطر و گاهی حتی سودمند است. بنابراین هیوم غرور را به عنوان اعتماد به نفس برای شخص در نظر میگرفت و آن را میستود. مثلاً غرور پدر و مادر به فرزندان موفق، غروری لذتبخش را نشان میدهد.[۳۰۴]
۳-۲-۳-۳ ماهیت غرور
از نظر هیوم غرور به لحاظ ماهیت، یک احساس درونی است که انگیزهای برای انجام فعل میشود. او غرور را یک میل غیرمستقیم معرفی میکند که از تلفیق لذت و الم با اوصاف دیگر حاصل میآید. از نظر او غرور در جایی فضیلت است که ما از همدردی با فرد در احساس غرورش لذت ببریم. در واقع این غرور، غروری موجه است که باعث لذت ما میگردد. در مقابل اگر ما از احساس غرور فردی رنج ببریم و ببینیم فرد ادعای بیشتر از کمالاتش را دارد، این غرور رذیلت خواهد بود.[۳۰۵]
مکاینتایر ارتباط میل با احکام ارزشی یا اخلاقی و نیز ارتباط میل با عقل را از دیدگاه هیوم توضیح میدهد. از نظر او، ما با بیان احکام ارزشی، برخی امیال خود را ابراز میداریم. وقتی ما با اموری که موجب غرور یا عشق است (فضایل) و یا اموری که موجب تنفر و تواضع است(رذایل)، مواجه میشویم به طرق مختلف نسبت به آنها واکنش نشان میدهیم و یکی از این واکنشها حکم به فضیلت یا رذیلت بودن آنهاست. این واکنش، نشاندهندهی میلی در درون ماست و این میل ما را به سوی فعل تحریک میکند مگر اینکه یک میل قویتر مانع آن شود یا شرایط بیرونی مانع حرکت بدنی متناسب با آن شود. با این توضیح روشن میشود که حکم، علت فعل نیست.[۳۰۶]
حال باید دید از نظر هیوم میل چه ارتباطی با عقل دارد؟ طبق شرح هیوم، یکی از کارکردهای عقل توصیه به وسایلی است که ما را به اهدافی که امیال تعیین کردهاند میرساند و عقل مقدار سودمندی این ابزار را از حیث نظری و عملی تعیین میکند. به این ترتیب ابتدا یک میل خاص فرد را به سمت انجام فعل تحریک میکند. این فرد چنین استدلال میکند که برای رسیدن به این میل، فلان وسیله لازم است. سپس فرد میل به آن وسیله پیدا کرده و به سمت آن تحریک میشود. این استدلال تنها تا جایی قوت دارد که میل اولیه همچنان به قوت خود پایدار باشد، پس عقل در خدمت میل است و برده و خادم او محسوب میشود و مقام دیگری جز اطاعت از امیال ندارد.[۳۰۷]
۳-۲-۳-۴ حکم غرور
هیوم در بخش «عظمت ذهن» از «رساله در باب طبیعت آدمی» بیان میکند که غرور و تواضع، زمانیکه بیش از اندازه باشند، ممکن است به عنوان رذیلت در نظر گرفته شوند، اما اگر در اندازهی مناسب باشند هر کدام از این دو فضیلت محسوب میگردد.[۳۰۸]
در واقع هیوم در اینجا این مسأله را مطرح میکند که معیار در فضیلت و رذیلت بودن غرور و تواضع، رعایت حد اعتدال و اندازهی مناسب این دو صفت است و هر زمان که یکی از این دو به حد افراط رسید تبدیل به رذیلت میگردد. بنابراین در نظر هیوم غرور امری نسبی است که میتواند به عنوان فضیلت یا رذیلت در نظر گرفته شود. با اینکه هیوم در مورد غرور اغلب به عنوان فضیلت بحث کرده، اما منظور او از این غرور، غرور مناسب است نه غرور بیش از اندازه.
در مقالهی «هیوم در مورد ارزش غرور» والتر براند، حکم اخلاقی غرور از نظر هیوم را بررسی میکند و میگوید: هیوم اصولی را در مورد همدردی و مقایسه بیان کرده و غرور بیش از اندازه را به عنوان رذیلت در نظر گرفته است. از نظر هیوم، افرادی که فضایلشان را بزرگ جلوه میدهند و نیز افرادی که ادعا میکنند فضایلی دارند، اما در واقع هیچ فضیلتی ندارند، غرورشان غیر موجه و رذیلت است. او شرایطی که ما از غرور برخی افراد خشنود میشویم و با آنها همدردی میکنیم را با شرایطی که از غرور برخی افراد رنج میبریم، مقایسه کرده و اینگونه استنتاج میکند که وقتی ما عقیده داریم فرد برای غرور خود علتی دارد، با او همدردی می کنیم و او را تحسین میکنیم، اما اگر فرد برای غرور خود علتی نداشته باشد و در واقع غرور بیجا داشته باشد ما خودمان را با او مقایسه میکنیم. هیوم غیر عقلانی بودن غرور را در این مورد در نظر گرفت. عقلانیت و عدم آن و نیز تمایل به مقایسه خودمان با دیگران، یک ویژگی اصلی از طبیعت بشری است.[۳۰۹]
از نظر هیوم، برای اینکه ویژگیهای درونی ما از جمله غرور به فضیلت تبدیل شوند، مشروط به دو امر موجه بودن و پنهان نگه داشتن هستند. او معتقد است که فضیلت غرور، نه تنها جایز است بلکه برای شخصیت هر فرد لازم است. اما غرور، محدود به اموری میشود که فضایل دیگر محدود نمیشوند. گرچه غرور فضیلت است و مردم به فضایلشان مغرور هستند، اما حتی افراد مغرور واقعی نیز به غرورشان(به عنوان یک فضیلت) افتخار نمیکنند. بنابراین به منظور حفظ قوانین مربوط به نجابت بهتر است که افراد واقعاً مغرور نیز غرور خودشان را پنهان نگه دارند. علاقه شدید به خود، یک قانون جهانی است. ما در مورد ارزشهایی که به خودمان نسبت میدهیم نمیتوانیم مطمئن باشیم. بنابراین هرگونه اشاره مستقیمی به غرور ممنوع است. به همین دلیل پنهان نگه داشتن غرور، امری ضروری است.
هیوم در طی مباحث خود در مورد غرور و فضیلت نظریهی غرور در فضیلت[۳۱۰] را ارائه میدهد. او ادعا میکند که غرور در فضایل به عنوان یک فضیلت است. طبق این نظریه افراد فضیلتمند قادر خواهد بود نوع خاصی از لذت بردن و رضایت از نفس را تجربه کنند که افراد رذیلتمند نمیتوانند این موارد را تجربه کنند. در واقع این نظریه بیان میکند که ما وقتی فضیلتی داریم این فضیلت، به ما غرور میدهد و در نتیجه خود این غرور نیز فضیلت است. از نظر هیوم، غرور به فضیلت میتواند انگیزهای برای انجام دادن فضایل باشد.[۳۱۱]
حال سؤال اینجاست که غرور، اخلاقی است یا عقلانی؟
با توجه به اینکه اخلاق نزد هیوم، اخلاقی لذتگرایانه است و نزد او فضایل، اوصافی هستند که از حیث اخلاقی موجب خرسندیاند و این خرسندی یا به این دلیل است که فضایل برای صاحبانش یا دیگران، مطبوع و خوشایند است و یا به این دلیل است که نزد ایشان منفعت دارد.[۳۱۲]
بنابراین از نظر هیوم، غرور فضیلتی اخلاقی است که ناشی از لذتی است که در خود ما ایجاد میشود. اما اگر این لذت در دیگران بوجود آید دیگر غرور نیست و عشق خواهد بود. این عشق یا غرور میتواند مربوط به اوصافی نفسانی باشد مانند شجاعت، شوخطبعی، عدالت و دانش یا مربوط به اوصاف جسمانی باشد؛ مانند زیبایی، قدرت، چابکی، مهارت در سوارکاری و شمشیربازی و مهارتهای دستی. پس ارزشها نزد هیوم، متخذ از غرور یا عشقی هستند که ایجاد میکنند. ما به دلیل خانه یا اسباب منزل زیبایی که داریم احساس غرور میکنیم و مالک بودن اشیاء بیش از ساختن اشیاء موجب غرور ما میشود.
بعد از بیان غرور از نظر هیوم، غرور در دوران معاصر را مطرح میکنیم که در این دوران نیز مسألهذیب غرور به صورت گستردهای مورد بحث است. یکی از افرادی که در مورد غرور و مسائل مربوط به آن سخن گفته است، ریچارد تیلور میباشد. در ادامه نظرات تیلور در مورد غرور را بیان میکنیم.
۳-۲-۴ ریچارد تیلور
۳-۲-۴-۱ تعریف غرور
ریچارد تیلور، غرور را «دوست داشتن موجه[۳۱۳] نفس» تعریف میکند. از نظر تیلور، قید «موجه بودن» که در تعریف آمده، یک قید تأکیدی است و در واقع وجه تمایز غرور از خودبینی و تکبر است. بنابراین دوست داشتن نفس، زمانی غرور نامیده میشود که موجه و از روی دلیل باشد، چرا که افراد خودبین و متکبر نیز خودشان را دوست دارند و حتی میل بیشتری به این کار دارند، اما این افراد مغرور نیستند، به این دلیل که حب نفس غیرموجه دارند. در حقیقت، این افراد خودشان را دارای فضایل و ارزشهای والا میدانند، در حالیکه چنین فضیلتی ندارند و اغلب از طرف افراد مغرور نیز طرد میشوند.[۳۱۴]
از نظر تیلور، افراد مغرور هیچ توجهی نسبت به این موضوع که مردم در مورد آنها چه فکری میکنند ندارد و اصلاً مراقب عقاید وافکار دیگران نیست، بلکه همیشه در مورد اینکه خودش در مورد خودش چه دیدی دارد توجه میکند. در اینجا یک تفاوت اساسی میان شما و دیگران وجود دارد و آن این است که دیگران شما را تنها از روی ظاهرتان می شناسند و ممکن است گمراه شوند. اما شما خودتان را همانطور که هستید میشناسید، حداقل در این مورد شما نسبت به دیگران امتیاز دارید. اگر شما فرد نادان، ترسو، سستاراده یا خودبینی باشید، شاید بتوانید این خصوصیات را از دیگران پنهان کنید، اما نمیتوانید آنها را از خودتان نیز پنهان کنید.
در واقع به این دلیل افراد مغرور نمیخواهند خودشان را از دیگران پنهان کنند که هیچ دلیلی برای انجام این کار ندارند. چرا که افراد مغرور همانطور که قبلاً اشاره شد، افرادی هستند که خودشان را بطور موجه دوست دارند و همچنین در مورد ارزش واقعی خود اندیشهی والا و صحیحی دارند. بنابراین، این افراد در ظواهر زندگی که مسائل غیر اساسی و بیارزش است خود را با دیگران مقایسه نمیکنند. البته در موارد اصلی خودشان را با دیگران مقایسه میکنند، مثلاً کسی زندگی خود را با عقلانیت و نظم بهتری اداره کند، یا کسی شجاعت بیشتری داشته باشد، آنها به شدت ناراحت میشوند. این رفتار به نوعی حسادت است، نه به این دلیل که توسط دیگران مورد تحسین قرار نمیگیرند، بلکه به این دلیل که خود را شایستهی بهترینها میدانند.[۳۱۵]
حال سؤال اینجاست که دلیل افراد مغرور برای غرورشان چیست؟ به گفتهی تیلور، افراد واقعاً مغرور خودشان را برتر از دیگران میدانند، و این غرور آنها نیز موجه است به این دلیل که درکشان نسبت به خوب بودن به معنای صحیح آن، درست است. در واقع این افراد هیچ کاری را برای رضایت دیگران انجام نمیدهند، بلکه تنها اموری را انجام میدهند که از نظر خودشان درست است s.
۳-۲-۴-۲ ماهیت غرور
تیلور غرور را یک روش یا رفتار بیرونی تلقی نمیکند، او در این رابطه میگوید: غرور موضوعی در مورد روش یا یک رفتار بیرونی نیست. بنابراین فرد تنها تحت تأثیر یک رفتار خاص یا تجسم یک احساس که در ذهن شکل گرفته است، مغرور نامیده نمی شود. بلکه غرور یک نوع احساس برتری حقیقی درونی برای فرد است.[۳۱۶]
با این تعبیر مشخص میشود که از نظر تیلور، غرور یک احساس درونی و حقیقی است که در فرد بهصورت ملکه و پایدار درآمده و فرد تحت تأثیر این احساس خاص، رفتاری متناسب با آن را انجام میدهد. بنابراین اگر این احساس در فرد وجود داشته باشد، اما حقیقی نباشد دیگر غرور مثبت نیست، بلکه رذیلتی به نام خودبینی و تکبر میشود.
۳-۲-۴-۳ تفاوت غرور با تکبر[۳۱۷]، خودبینی[۳۱۸] و خودخواهی[۳۱۹]
مسئلهی دیگری که تیلور در رابطه با غرور مطرح میکند، تفاوت آن با تکبر، خودبینی و خودخواهی است. اصطلاحاتی که در ظاهر امر با غرور مترادف هستند، اما در واقع تفاوتهای اساسی با هم دارند، تا جاییکه یکی فضیلت میشود و بقیه رذیلت.
تیلور میگوید: غرور، تکبر نیست و شخص مغرور هرگز در مقابل دیگران متکبر و از خودراضی نیست. تکبر با خودبینی نیز متفاوت است. خودبینی در واقع طرز نگرش فرد نسبت به خودش است، اما تکبر در ارتباط با دیگران مطرح میشود و در خلوت و تنهایی وجود ندارد، اما خودبینی در تنهایی نیز میتواند وجود داشته باشد. مثلاً میل به خودستایی در خلوت یا ستایش دیگران در تنهایی. تکبر، معمولاً منجر به تحقیر عقاید و رفتار دیگران می شود. به نوعی تکبر با توهین به افراد سازگارتر است، اما غرور به این b صورت نیست.
خودبینی و خودخواهی نیز باید از غرور متمایز شود. خودبینی، احساس رضایت شخص از تحسین و ستایش دیگران است، بنابراین افراد خودبین از تعریف و تحسین هر فردی حتی کودکان لذت می برند و برای جلب توجه دیگران در مکانهای عمومی کارهای عجیب و غیر عادی انجام میدهند. همچنین طرز راه رفتن و نحوهی لباس پوشیدن آنها با دیگران متفاوت است، در حالیکه افراد مغرور حقیقی نسبت به تحسین یا سرزنش دیگران بیتفاوت هستند. ممکن است اینجا این سؤال پیش آید که هر فردی به دنبال جلب توجه دیگران است، پس آیا همه خودبین هستند؟ پاسخ این است که افراد خودبین برای جلب توجه دیگران تلاش بسیاری میکنند و در واقع در جستجوی این جلب توجه هستند، اما افراد مغرور سعی میکنند آن را نادیده بگیرند و برای جلب توجه دیگران تلاش زیادی نمیکنند.[۳۲۰]
خودخواهی نیز شبیه خودبینی است، با این حال این دو تفاوتهایی نیز با هم دارند. خودخواهی حالتی ذهنی است که طی آن، فرد نسبت به خود جذابیت بیش از حد پیدا کرده و به تعبیر دیگر فریفتهی خود میشود. بنابراین فرد بهقدری مجذوب خود میگردد که درک دیگران برای او غیر ممکن گشته و تنها به منافع شخصی خود توجه میکند. اما خودبینی همانطور که بیان شد، لذتی است که ناشی از توجه مطلوب دیگران است، صرف نظر از اینکه چه خصوصیاتی مورد توجه قرار گرفته است.
از نظر تیلور با چنین توصیفی از خودخواهی و خودبینی میتوان این طور نتیجه گرفت که خودخواهی ویژگی مردان و خودبینی ویژگی زنان است. دلیل تیلور برای این سخن این است که مردان اغلب تمایل دارند از دیگران به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خودشان استفاده کنند. به همین دلیل جنس مذکر به قدرت و تأثیرگذاری اهمیت میدهد، اما زنان بیشتر به “جذاب بودن” توجه میکنند و به ظاهرشان اهمیت میدهند.
خودبینی و خودخواهی هیچ کدام با غرور واقعی متناسب نیستند، با این حال هیچ کس نمیتواند امیدوار باشد یا وانمود کند که این ویژگیها را ندارد. در حالیکه افراد خودبین، از تحسین دیگران بر ظواهرشان لذت میبرند، افراد مغرور کمترین توجهی به تحسین دیگران ندارند، مگر اینکه این تحسین در مورد فضایلشان باشد و همچنین از طرف افرادی که واقعاً مغرور هستند، بیان شود. بنابراین همانطور که هیچ کس دوست ندارد فقیر باشد، فرد مغرور از اینکه به اشتباه فقیر تصور شود توجهی نمیکند. فردی که بیش از حد خودخواه یا خودبین است، برای اینکه احساس برتری در خودش ایجاد کند (حتی زمانیکه این احساس غلط است)، تلاش بسیار زیاد میکند که در برخی موارد فرد مغرور اصلاً در مورد انجام آن کار فکر هم نمیکند. افراد خودبین و خودمحور همواره به تجملات اهمیت میدهند و همواره در پی به رخ کشیدن داراییهای خود به دیگران هستند. این افراد سعی میکنند کمبودهای شخصی خود را با چیزهایی که خارج از خودشان و شخصیتشان است جبران کنند. به عنوان مثال فردی که واقعاً نادان است، سعی میکند با یک ماشین یا خانه زیبا این ویژگی منفی را جبران کند یا کسی که ترس از خطر یا وحشت از مرگ دارد، سعی میکند این مشکل را با محبت ظاهری بیش از حد جبران کند. به عبارت دیگر این افراد تصور میکنند خوب هستند، اما در حقیقت و از نظر اخلاقی آنها خوب نیستند.[۳۲۱]
۳-۲-۴-۴ ویژگیهای افراد مغرور
غرور در مسائل بزرگ و کوچک دیده میشود. یکی از بزرگترین آزمونها برای تشخیص غرور افراد، واکنش افراد در مواجهه با خطرهای حاد و یا بیماریهای کشنده است. افراد مغرور این مسائل را با صبر و بردباری تحمل میکنند، در حالیکه افراد دیگر خود را با گریه و پریشانی از پای در میآورند. افراد مغرور میدانند که مرگ دیر یا زود به سراغ آنها خواهد آمد، بنابراین از نظر آنها چند روز بیشتر زنده ماندن ارزش از دست رفتن غرور و عزتشان را ندارد.
آزمونهای دیگری نیز برای تشخیص غرور افراد وجود دارد، مثل قدرت بیان، قدرت نوشتن و نیز تواناییهای دیگری که فرد عاقل مغرور را از یک فرد خودبین متمایز میکند. این آزمونها به این صورت غرور افراد را مشخص میکند که نشان دهندهی این است که آیا فرد به دنبال علایق و عقاید خود در هر زمینه رفته است، یا به دنبال تأیید و رضایت دیگران بوده است.[۳۲۲]
بنابراین افراد مغرور به این دلیل حقایق تلخ را میپذیرند که حقیقت هستند و آنها از حقیقت فرار نمیکنند بلکه با آغوش باز به استقبال آن میروند، حتی زمانیکه این حقیقت با آنچه که آنها به آن تمایل دارند مخالف باشد. چنین افرادی علاوه بر اینکه مغرور هستند، عاقل نیز هستند، چرا که حداقل برای خودشان مبنای صحیحی دارند.
یکی دیگر از ویژگیهای افراد مغرور این است که این افراد زیاد صحبت نمیکنند و از زیادهگویی کناره میگیرند. مثلاً در مورد موضوعاتی که ارزش تفسیر کردن ندارد (مثل آب و هوا و مسائل کم اهمیت سیاسی) صحبت نمیکنند.
تیلور میگوید: افراد مغرور در جمع افراد مغرور دیگر و افراد فضیلتمند لذت میبرند و به دنبال درک تواناییها و فضایل آنها هستند. این افراد برخلاف افراد متکبر و خودخواه از شناخت و درک دیگران دوری نمیکنند، بلکه میدانند کمالشان بهواسطهی افراد مغرور مشخص میشود و نگران این نیستند که افراد غیر مغرور کمالاتشان را نبینند.
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت fumi.ir مراجعه نمایید. |