برگزیده

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 380

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

 
چغل خور-سخن چین

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

آشنا روشنا(دوست آشنا)

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
 

پر روده-پرچانه-روده دراز

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

پیشاب-ادرار

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

اُق زدن(بالا آوردن)

 

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

دست زدن-لمس کردن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

خداپسندانه-مورد پسند خدا

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

 
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

زیر دُم سُست-زن منحرف

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

باربند-جای نهادن و بستن بار

پشم علیشاه-درویش بی قدر

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

حمله ور شدن-یورش بردن

بخت-شانس-اقبال-شوهر

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

 

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

در زدن-کوبیدن در خانه

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

اَتَر زدن-فال بد زدن

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

چار راه-محل تقاطع دو راه

آب تاختن(پیشاب کردن)

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

بخت-شانس-اقبال-شوهر

خبرکش-سخن چین

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

از زبان افتادن(لال شدن)

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
آفتابی کردن(پدیدار کردن)

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

آتشِ بسته-طلا

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

دلسوز-غمخوار

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

دوا درمان-مداوا-معالجه

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

زیر تشکی-رشوه

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

خام عقلی-حماقت-دیوانگی
احدالناس(کسی، فردی)

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

 

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

 
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

افسارگسیخته-سرکش

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

خمیره-سرشت-ذات

تنبل خان-تن پرور

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

آخرین تحویل-قیامت

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

جاکش-پا انداز-دلال محبت
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

 

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

جِر خوردن-پاره شدن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

داد و هوار-داد و فریاد

 

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

پُر توپ-خشمگین

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

خشکه بار-نگا. خشکبار

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

جَخت-متضاد صبر

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

 

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

آزگار-زمان دراز

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

خوش رو-زیبا-خندان

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

 

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

روغن زرد-روغن حیوانی

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

چهره کردن-نگا. چهره شدن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

اله و بله(چنین و چنان)
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

پخش-پراکنده

 

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

تت و پت-لکنت زبان

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

چس خوری-خست-بخل
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
خیط کردن-نگا. خیت کردن
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

دل قرصی-اطمینان

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

دال به دال-پشت سر هم

زیر چاق-حاضر-آماده

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

پلاس-اثاث مختصر منزل

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

خانم-زن بدکاره-هرزه

تر دست-ماهر-شعبده باز

زیر چاق-حاضر-آماده

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

زیر سری-بالش-متکا

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

تمام و کمال-کامل-به تمامی

تر دماغ-سرحال-شنگول

 

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

 

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

رکاب دادن-راهی جایی شدن

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

خیرات کردن-چیزی را

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

برخورد-بهم خوردن-تصادف

حق-باج سبیل-رشوه

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

 
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

 

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

اُرُسی(کفش)

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

 

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

چرمی-از جنس چرم

 

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
خام عقلی-حماقت-دیوانگی

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

خلاص-تمام شد-مُرد

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

آب و خاک-میهن-دیار

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

درد دل-غم و اندوه درونی

دله-ظرف حلبی

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

تخم شر-مردم آزار- شرور

خاکروبه-زباله-آشغال
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

 
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

رم دادن-رماندن-فراری دادن

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

جان جان-معشوق-محبوب

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

 

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

حالی کردن-فهماندن

آواز دادن(خواستن)

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

استخوان‌دار-محکم-بااراده

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

دزد زده-سرقت شده

باش !-نگاه کن-ببین

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

رگ ترکی-تعصب نژادی

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
چال-گودی-حفره

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

خال مَخال-خال خال

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

 

چِخ کردن-راندن سگ

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

دبه کردن-دبه در آوردن

 

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

 

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

 

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

پشه زدن-نیش زدن پشه

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

چوق-چوب-تومان

حق البوق-رشوه

بازرسی-بررسی و کنترل

 

حرص خوردن-عصبانی شدن

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

جِر خوردن-پاره شدن

 

آخرین تحویل(قیامت)

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

دولابچه-کمد کوچک

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
تخته پوست-زیرانداز پوستی

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

رم دادن-رماندن-فراری دادن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

حق-باج سبیل-رشوه

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

خرج راه-هزینه ی سفر

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

حمله گرفتن-غش کردن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

ته ریش-ریش اندک

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

چیز-آلت تناسلی

حرص و جوش-عصبانیت

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

 

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

خریت-نادانی-حماقت

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

چته ؟-تو را چه می شود ؟

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

دل گُنده-سهل انگار

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

چنبره زدن-حلقه زدن

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

 

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

 

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

پس کشیدن-به عقب کشیدن

 

چِخ کردن-راندن سگ

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

 

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

چله نشینی-خانه نشینی

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
 

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

تشریف داشتن-حضور داشتن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

خجالتی-کم رو-پرحیا

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

رشته فرنگی-ماکارونی
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

دو لَتی-در دو لنگه ای

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
ترک بیلمز-آدم نادان

بچگی کردن-بیخردانه

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

تپه گذاشتن-بول کردن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

خدا داده-دیم کاری

زیر سر داشتن-آماده شدن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

 

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

اشک کوه-یاقوت-لعل

بازداشتگاه-زندان موقت

دیم کاری-کشاورزی دیم

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

 

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

پرند-حرف بی هوده

چای کاری-کشت و زرع چای

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

آخرین تحویل(قیامت)

دزد و حیز-نادرست و مکار

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

رُک زده-زل زده-خیره شده

آهو چشم(معشوق، شاهد)

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

 

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

تپل مپل-چاق و چله

چروک انداختن-چین انداختن

پایین دست-طرف پایین

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

چنگ انداختن-چنگ زدن

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

در ثانی-ثانیا-دوم

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

بساز-آدم سازگار-صبور

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

افسارگسیخته(سرکش)

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

بالینی-کلینیکی

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

 

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

بی سر و پا-پست-فرومایه

دم بازی-چاپلوسی-تملق

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

دستمالی-دست مالیدن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

اجل معلق-مرگ ناگهانی

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

پا واکردن-به راه افتادن بچه

دیر کردن-تاخیر کردن

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

 

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

تلخه-تریاک-سوخته

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

تند و تیز- تند تیز

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

 
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

تردستی-مهارت-شعبده بازی

 

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

با متانت-با وقار

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

 
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

جاهل-جوان-نادان

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

احتیاطی-نجس-ناپاک

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

جز زدن-ناله و زاری کردن

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

 

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

خم شدن-دولا شدن

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

آتشی(تندخو، زودخشم)

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن