برگزیده

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 36

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

پشت بام-سقف بیرونی بام

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

جگری-به رنگ جگر

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

 

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

خودی-آشنا

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

 

دان دان-متفرق و پراکنده

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

خش و خش-نگا. خش خش

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

تشریف داشتن-حضور داشتن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
خواری و زاری-پریشان حالی

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

 

بند کردن-محکم کردن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

جا-رختخواب-بستر

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

خدا نگهدار-خدا حافظ

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

خر آوردن-بدبخت شدن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

اله و بله-چنین و چنان

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

خوابگوشی-سیلی-کشیده

حلال زاده-پاک و نجیب

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

کار شگفت‌انگیز کردن

 

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

اتر خان رشتی-آدم پرافاده
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

پول خرد-پول سکه ای

به سر دویدن- با سر رفتن

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

چله-چاق-چرب و چیلی

 

بی فک و فامیل-بی کس و کار

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

بنده منزل-خانه ی من

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

خوشگلک-با خوشگلی اندک

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

دق دلی-دق دل
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

رُک زده-زل زده-خیره شده

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

 

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

پوست پیازی-نازک و بی دوام

 

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

 

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

 

دست فروشی-شغل دست فروش

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

جاهل پسند-چیزی که جوان

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

دخترینه-دختر-مونث

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

جا در جا-فورن-جا به جا

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

تنبل خان-تن پرور

چنار امام زاده صالح-متلک بد

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
زمخت-درشت-ناهنجار

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

ادرار کوچک(شاش)

دزد و دغل-نادرست و مکار

چلک بازی-بازی الک دولک

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

خواری و زاری-پریشان حالی

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

پول خرد-پول سکه ای

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

خدا به دور-پناه بر خدا

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

چپ رو-تند رو

حلق آویز-به دار کشیده

 

چین و خم-پیچ و تاب

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

زُل زدن-خیره نگاه کردن

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

زبان نفهم-کودن-بی شعور

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

دیگ به سر-لو لو

 

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

چار دیواری-خانه
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

خایه-بیضه-جرات

دولت منزل-دولت سرا

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

 

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

 

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

زبان کوچکه-زبان کوچک

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

دوبل-دو برابر

چانه-گلوله ی خمیر نان

خرابکار-اخلالگر-تروریست

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

جان جان-معشوق-محبوب

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

آبدست(ماهر، استاد)

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

بی فکر-لاابالی-بی قید

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

ازدست‌رفته-عاشق

دنده کج-کج خلق-یکدنده

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
خایه دار-با جرات-شجاع

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

دوا قرمز-پرمنگنات

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

خواب و خوراک-خورد و خواب

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

حیوون-نگا. حیوان

بی اشتها-بی میل به غذا

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

 

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

د ِ-زود باش!

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

 

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

دندان شکن-قاطع-محکم

چنگ انداختن-چنگ زدن

بردن از رو- از رو بردن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت
 

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

رم دادن-رماندن-فراری دادن

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

چس خور-آدم خسیس-بخیل

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

 
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

تک پران-زن نانجیب

این مطلب را هم حتما بخوانید :   گفتاردرمانی و کاردرمانی در تهرانسر

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

پسله-جای پنهان-در نهان

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
 

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

خواربار-ارزاق-خوراک

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

جَر-پیچ و خم راه

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

ذوق زده-بسیار خوش حال

درز گرفته-کوتاه کرده

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

خود را خوردن-رنج بردن

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

چای صافی-نگا. چای صاف کن

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

زنیکه-زنکه

پیاله فروشی-میخانه

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

 

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

زیر آبی-زیرآبکی

دیر کرد-تاخیر-تعویق

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

اله و بله(چنین و چنان)

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

خلاف-جرم

 

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

جود-یهودی-حهود

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

بند آمدن-متوقف شدن

 

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

تپه گذاشتن-بول کردن

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

بخار-توانایی-شایستگی

در ثانی-ثانیا-دوم

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

 

زیر جلی-پنهانی-آهسته

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

خط افتادن-خراش افتادن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
بی معنی- بیخود
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

زبر-خشن-غیر لطیف
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

ریز-خرد-کوچک

آشغالی-سپور

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

خش-صدای گرفته-خراش

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

پشتک-پرش از پشت

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
پُخت-هر نوبت از پختن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

جاده کوبی-راه صاف کردن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

 

ادرار بزرگ-مدفوع

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

 

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

خسارت دیدن-زیان دیدن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

خرسک-نوعی فرش

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

 

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

رشته فرنگی-ماکارونی

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

جا افتادن-سر جای خود آمدن

جگرکی-جگر فروش

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

ارزانی-بخشیدن-دادن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

رنگ شدن-گول خوردن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

چپو-غارت-تاراج

 
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

جراندن-جر دادن-پاره کردن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

 

بامبول-حقه-کلک

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

ابوقراضه-ابوطیاره

دک و دهن-دک و پوز

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

راه راه-دارای خطوط موازی

جزاندن-آزار و اذیت کردن

دان-دانه-چینه

پیش رس-زود رس

آهوی خاور-آفتاب
تک و تو-توان و قدرت-شتاب

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

پا سوز-عاشق شیفته

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

آب تاختن-پیشاب کردن

دهن-واحد آواز خواندن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

 

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

از دست دادن(گم کردن)

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

تر دست-ماهر-شعبده باز

بابت-مورد-زمینه-موضوع

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

 
 

ریش شدن-ریش ریش شدن

بساز-آدم سازگار-صبور

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
باهاس-باید-بایست
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

دست زدن-لمس کردن

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

از زبان افتادن-لال شدن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

 

دزد زده-سرقت شده

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

 

پا به پا شدن-تردید داشتن

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
حال کردن-لذت بردن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

دزد و دغل-نادرست و مکار

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

 

پارو-زن پیر

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

حیوانی-نگا. حیوانکی

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

تا-لنگه-همتا

افسارگسیخته-سرکش

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

پرند-حرف بی هوده

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

چل زن-زن کوتاه قد

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

ار زبان کسی-از قول کسی
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

اجاق-دودمان

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

دهن دره-خمیازه
 

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

خبر-گزارش رویداد

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

 

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

دلداری دادن-تسلی دادن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

رضا شدن-راضی شدن

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

 

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

آمده(شوخی و لطیفه)

خُردینه-بچه ی خردسال

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

باربند-جای نهادن و بستن بار

 
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

 

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن