برگزیده

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 157

تته پته-لکنت زبان

 

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

جا ماندن-فراموش شدن

 

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

خِرخِره-حلق-حلقوم

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

خرده قرض-بدهی اندک

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

خدا به رد-در پناه خدا

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

فال بد زدن

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

جهیزیه-نگا. جهیز

چپو-غارت-تاراج

زن بردن-همسر گرفتن مرد

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

دَدَر-بیرون-کوچه

 

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

حیوونکی-نگا حیوانکی

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

جزاندن-آزار و اذیت کردن

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

پوشک-کهنه ی بچه

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

حاضر و آماده-آماده

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

آهو چشم(معشوق، شاهد)

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

ترش کردن-عصبانی شدن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

بد گل-زشت-بد ترکیب

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

داش-لوطی-مشدی

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
 

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

تخم نابسمل لا-حرام زاده

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

خاطر جمع-مطمئن

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

 
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

در زدن-کوبیدن در خانه

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

خال به خال-خال خال

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
پیاله فروشی-میخانه

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

چرک-کثیف

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

پابوسی-زیارت

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

راه مکه-کهکشان

تلکه بند شدن- تلکه کردن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

 

پا به فرار گذاشتن-گریختن

جوشی شدن-عصبانی شدن

تنگاب آمدن-به جان آمدن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
دلجور-همدل

ارباب حجت(اهل منطق)

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

دو به دو-دو تا دو تا

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

چپیدن-به زور جا گرفتن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
چنار امام زاده صالح-متلک بد
 

چوق-چوب-تومان

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

پینه زدن-وصله کردن

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

حبف و میل-ریخت و پاش

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

 
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

دوخت و دوز-خیاطی

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

از زبان افتادن-لال شدن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

 
از ته دل-از سر صدق و صفا

چوروک خوردن-چین برداشتن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

 

پا خوردن-فریب خوردن

دستِ چپ-سمت چپ

بیا بیا- برو برو

احوال گرفتن-جویای حال شدن

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
جا-رختخواب-بستر

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

زنیکه-زنکه

حلال واری-نگا. خلال وار

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

خنگ خدا-نادان و کودن

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

آکله فرنگی-سیفلیس

بی اشتها-بی میل به غذا

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

حرف گوش کن-حرف شنو

جزاندن-آزار و اذیت کردن

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

جاهل-جوان-نادان

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

حرف بی ربط-سخن نامربوط

چغل خوری-سخن چینی

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

دندان عاریه-دندان مصنوعی

جبهه-میدان جنگ

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

 

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

 

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

دسته دیزی-قوم و خویش دور

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

 

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

جیش-ادرار در زبان کودکان

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

چشم انداختن-نگاه کردن

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

آب آتش زده(اشک)

پیشاب-ادرار

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

 

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

 

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

خاک به دهنم-زبانم لال

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

 

دور-بار-دفعه-نوبت

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

دوام آوردن-استقامت کردن

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

جگرکی-جگر فروش

دوری-ظرف غذاخوری پهن

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

اشک کوه(یاقوت، لعل)

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
دله دزدی-عمل دله دزد

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

پینه-وصله-پوست سخت شده

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

دست تنها-بی یار-تنها

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

تیز بزی-فورن-بی درنگ

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
 

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

این خاکدان-دنیا

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

زهکونی-اردنگی-تیپا

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

دست باف-بافته با دست

پیش بها-بیعانه

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

چُرت-خواب کوتاه

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

 

خاکی-فروتن و متواضع

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

چال افتادن-گود شدن

زیر دست-تابع-فرمان بردار

خرج راه-هزینه ی سفر

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

بازداشتی-زندانی موقت

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
دل آمدن-به چیزی تن در دادن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

جگر گوشه-فرزند

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

خرمن-انبوه و پرپشت

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

 

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

 

جَخت-متضاد صبر

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

چُل-آلت مرد
تریاکی-معتاد به تریاک

اسب چوبین-تابوت

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

پنج تن آل عبا- پنج تن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
الابختکی-اتفاقی-تصادفی

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

حی و حاضر-آماده

پیاله فروش-میخانه چی

خاکه-خرده ی هر چیزی

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

برآورد-تخمین

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

بقچه بندی-ران چاق

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

 

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

 

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

 

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

 

حساب کردن-پرداختن خرج

چیز خور شدن-مسموم شدن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

به پول رساندن-فروختن

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

پا برهنه-بدون کفش

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

دست دادن-پیش آمدن

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

 

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

برده خورده-ملاحظه-پروا

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

چنار امام زاده صالح-متلک بد

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

جامه شور-رختشوی

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

پاتوغ-محل گرد آمدن
خیرات کردن-چیزی را
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

چای نیک-قوری و کتری چای

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

 

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

باش !-نگاه کن-ببین

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

آهو چشم-معشوق-شاهد

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

اَتَر زدن-فال بد زدن

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

دانه دانه-یک یک

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

به هم زدن-قطع رابطه کردن
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

رودرواسی-رودربایستی

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
پاتی کردن-باد دادن خرمن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

زیر دُم سُست-زن منحرف

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

حمله گرفتن-غش کردن

 

پارو-زن پیر

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

 

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

 

رنگ شدن-گول خوردن

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

ادرار کوچک(شاش)

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

خلا-مستراح

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

حساب کردن-پرداختن خرج

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

بی تفاوت-بی اعتنا

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

تخت سینه-وسط سینه

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

 

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

آبِ کبود(آسمان)

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

 

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

ازرق(چشم زاغ)

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

ترید- تلیت

رشوه گرفتن-رشوه خواری

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

خبرکش-سخن چین

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

چسی درکن-آدم پر مدعا

چوروکیده-پر چین و چوروک

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

 
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

آکَل-آقای کربلایی

چول کردن-شرمنده کردن
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
چل و چو-خبر دروغ-شایعه

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
چیز فهم-عاقل و فهمیده

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

بی چیز-تهی دست-فقیر

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

خصوصی-مقابل عمومی

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

دبه-ظرف-کوزه

بی معنی- بیخود

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

چله ی زمستان-سرمای سخت

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

بَر و رو-قد و قامت-چهره

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

 

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

به حساب-مثلا-یعنی

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

ته نشین شدن-رسوب کردن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

خرخاری-همدیگر را خاراندن

توپ در کردن-توپ انداختن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

زاچ-زائو
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

 

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک