از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
چشم و ابرو-زیبایی چهره
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
رکاب دادن-راهی جایی شدن
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
دلمه شدن-بسته شدن
حق دادن-تایید کردن
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
بَهمان-فلان
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
خوره-جذام-آکله
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
راستکی-واقعی
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
تعلیمی-عصای کوچک
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
جاهل-جوان-نادان
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
خنگ خدا-نادان و کودن
خمیره-سرشت-ذات
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
در چاه افتادن-فریب خوردن
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
رشوه گرفتن-رشوه خواری
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
چل ستون-شبستان مسجد
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
روده درازی-پرحرفی-وراجی
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
چرکو-آدم کثیف
درب و داغان شدن
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
چو-شایعه
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
پله خوردن-دارای پله بودن
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
خاکروبه-زباله-آشغال
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
خاله وارَس-آدم فضول
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
استخواندار-محکم-بااراده
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
تنگاب آمدن-به جان آمدن
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
حشری-شهوت ران-پر شهوت
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
ریغ-مواد درون امعا و احشا
پیاله فروشی-میخانه
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
راستکی-واقعی
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
تو به تو-گوناگون-لا به لا
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
چشمه-نوع-قسم
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
آشنا روشنا(دوست آشنا)
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
پشتی-بالش-حمایت
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
پشم علیشاه-درویش بی قدر
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
از جنس چیزی بودن
بالا آوردن-استفراغ کردن
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
دست کم-حداقل
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
تل انبار-توده-انباشته
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
دریافتی-حقوق
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
راستکی-واقعی
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
زبانی-شفاهی
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
دولابچه-کمد کوچک
بر پا شدن-ایجاد شدن
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
خطایی-نوعیز آجر
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
بُراق-خشمگین-عصبانی
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
چنگ انداختن-چنگ زدن
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
دخالت کردن-در آمدن در کاری
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
آمده(شوخی و لطیفه)
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
ادا اصول-ادا اطوار
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
بَرج-خرج های خارج از خانه
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
آیَم سایَم-گاهکاهی
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
احتیاطی(نجس، ناپاک)
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
چلو-برنج آب کشیده
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
چل زن-زن کوتاه قد
خوش لباس-نگا. خوش پوش
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
روان کردن-از بر کردن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
تپه ماهور-زمین ناهموار
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
رفتگر-سپور-آشغالی
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
زیر دل زدن-تهوع آوردن
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
خروس خوان-هنگام سحر
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
پینه زده-وصله کرده
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
جانور-کرم شکم و معده
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
چاره-درمان
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
دال-خمیده-کج
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
دولابچه-کمد کوچک
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
راست شدن-رو به راه شدن
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
رودل-سنگینی معده
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
آهو چشم(معشوق، شاهد)
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
ته نشین شدن-رسوب کردن
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
چراغ باران-چراغانی
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
خیط کاشتن-خطا کردن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
راست رو-رو به رو-مقابل
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
تیر کردن-نشان کردن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
احوال گرفتن-جویای حال شدن
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
ذلیلشده
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
زرد گوش-بی رگ-ترسو
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
درز گرفته-کوتاه کرده
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
افتاده(فروتن، متواضع)
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
دل و دماغ-دل و حوصله
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
آخرین تحویل-قیامت
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
بر ملا شدن-آشکار گشتن
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
به پول رساندن-فروختن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
برچسب زدن-تهمت زدن
روغنی-آلوده به روغن
ترش ابرو-عبوس
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
آب آتش مزاج-می سرخ
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
چموش-سرکش-یکدنده
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
چَکی-وزن نکرده-یک جا
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
زار-کوتاه شده ی زایر
چار دیواری-خانه
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
خش-صدای گرفته-خراش
چشم کردن-چشم زدن
انگشت کردن(انگشت رساندن)
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
بلا به دور-بلاها دور باد
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
پَخ خوردن-تیزی چیزی
پس رفتن-عقب رفتن
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
آب سیر(جانور خوشرفتار)
از دست دادن(گم کردن)
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
چوغ-چوب
چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
حرف بی ربط-سخن نامربوط
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
دولت منزل-دولت سرا
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
چین چینی-پر چین
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
جا-رختخواب-بستر
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
آب شیراز(شراب)
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
دست کم-حداقل
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
توپ در کردن-توپ انداختن
آب آتش مزاج-می سرخ
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
جایی-مستراح-توالت
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
درگذشت-مرگ
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
خرده خرجی-خرج های اندک
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
چنار تجریش-متلک بد
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
خرده خرجی-خرج های اندک
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
دست زدن-لمس کردن
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
حیوون-نگا. حیوان
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
به چشم-اطاعت می شود
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
خیر مقدم-خوش آمد
تنبان درآر-بی حیا-دریده
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
باجی-خواهر-زن ناشناس
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
چشم انداختن-نگاه کردن
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
زنیکه-زنکه
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
دوام کردن-دوام آوردن
داشتن-مشغول بودن
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
انگشتپیچ-نوعی گز رقیق
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
دق دلی-دق دل
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
جامه شور-رختشوی
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
چشم باباقوری-نابینا-کور
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
جن زده-دیوانه
دریافتی-حقوق
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
حالا حالاها-مدت دراز
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
خنک کردن-سرد کردن
دو پولی-کالای بی ارزش
آینهی دست-تیغ و خنجر
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
چل زن-زن کوتاه قد
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
تخم چشم-مردمک چشم
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
البرز(بلندقامت، دلیر)
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
الحق(بهراستی، حقیقتن)
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
تراشیده شدن-لاغر شدن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
خیک محمد-آدم چاق و فربه
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
آی زرشک-آی زکی
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
زبان کوچکه-زبان کوچک